♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ او به تو میخندید و نمی دانستید سیب دزدیده شده خانه ی من بود که چید باغبان میان راه خورد زمین و شَل شده از راه رسید سیب را دست پسر دید و غضب آلود کرد نگاه خانه ی دندان زده ؛ افتاد به خاک ؛ من کشیدم آهی و میان خانه میلرزیدم ؛ نکند گاز زند بر تن من ولی انگار همه با هم رفتن به نظر آه من کرد اثر همه را فحش دادم و من خوشحالم که ، منِ کرمه بی زبان در سیب را ، آن زمان گاز نزد و سالهاست که در سیب دگر خانه ایی دارم شاد فکرم این است که ؛ نکند بار دگر قصه ی عشقِ بی پایانی ؛ خانه ی بیگناه دگری سوزاند و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که خدایا شکرت منه بدبختِ میان سیب را دفعه قبل گاز نزد حسین پیرزاد روزبهانی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ برف که میبارد میان این همه سردی دلم گرم است که تو ؛ با ذوق میخندی من تنهای وا مانده، ز سیل ازدحام تو به این دلخوش کنم که بین این همه سختی ،تو میخندی فراتر از خیال تو به زندان جفا گیرم نفس در اشتیاقی آیدم ، آیا تو میخندی ؟ تمام روح من ترکش به جان دارد و اما من درون سنگری دیدم خدا را شکر،تو میخندی به چون صیاد ،با توری تهی از ماهی و صیدش ولیکن صید ره دیده ،تورا دیدم که میخندی ز قلب نرم من ماندست ،یک سنگ ترک خورده دوای درد من بر سنگ یک عکس است ؛ که میخندی خدا را صد هزاران شکر اگر جانم برفت از کف ولیکن من بر این امید میمیرم که میخندی به دستان اجل آخر بدادم دلق جانم را ولیکن ای همه جانم،به لای پلک بی جانم،بدیدم من که میخندی ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ شعر از فاطمه گلی خرمی ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
زندگی میگذرد ، تو به آرامی کنارش بگذر شده لنگان لنگان ، یا که آرام آرام بکناری بنشین و نگاهی بنداز که چه تند میگذرد همه هستند مشغول گر زمین خورده کسی زیر پا له گشته بهتر است برگردیم بی خیاله دور اطرافو همه شلوغیاش همه عادت دارند بزنند حرف به پشت سره هم حال چه سازی زندگی بر میلش یا که از برای خود زندگی را سازی زندگی را خود ساز بر خودت سخت مگیر نون ماست هم میکند سیر هنوز میشود پشت موتور ، از وجوده گرمای پدر لذت برد گاه پیاده باشی مزه اش دلچسب است ریزه سنگ های جاده ؛ نوک کفشی خواهند تا برقص در آیند بی پولی بد دردیست ، همه چی هم پول نیست ، بوسه ی مادرها گرمیه دست پدر خنده های ته دل دست و پای سالم رفیقانی مشتی گاهی وقتا کافیس تا که بی پول باشی ، تا تو هم دریابی همه چی هم پول نیست زندگی بیهودس با چونین رسمی که ؛ همه دارند از پیش زندگی معنی اش خندیدن در سختیس که اگر هر سختی به تو گیرش افتاد تو فقط میخندی زندگی یعنی که تو همی میخندی به همه بدبختیت زندگی معنی اش خندیدن در سختیس شیخ المریض عمو حسین پیرزاد :shock: اولش متنی همینا رو گفتم بعد دیدم شعره نو شد :shock:
فکر میکنم شعر سیب رو زیاد شنیدید ولی قشنگه اگه همه جوابا رو ببینید در جواب شعر های هم دیگه ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت حمید مصدق ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ من به تو خندیدم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک دل من گفت: برو چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را…. و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام حیرت و بغض تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت ﻓﺮﻭﻍ ﻓﺮﺥ ﺯﺍﺩ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ او به تو خندید و تو نمی دانستی این که او می داند تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی از پی ات تند دویدم سیب را دست دخترکم من دیدم غضبآلود نگاهت کردم بر دلت بغض دوید بغض ِ چشمت را دید دل و دستش لرزید سیب دندان زده از دست ِ دل افتاد به خاک و در آن دم فهمیدم آنچه تو دزدیدی سیب نبود دل ِ دُردانه من بود که افتاد به خاک ناگهان رفت و هنوز سال هاست که در چشم من آرام آرام هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان می دهد آزارم چهره زرد و حزین ِ دختر ِ من هر دم می دهد دشنامم کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که خدای عالم ز چه رو در همه باغچه ها سیب نکاشت؟ مسعود قلیمرادی ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دخترک خندید و پسرک ماتش برد که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده باغبان از پی او تند دوید به خیالش می خواست حرمت باغچه و دختر کم سالش را از پسر پس گیرد غضب آلود به او غیظی کرد این وسط من بودم سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم من که پیغمبر عشقی معصوم بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق و لب و دندان ِ تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم و به خاک افتادم چون رسولی ناکام هر دو را بغض ربود دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت او یقیناً پی معشوق خودش می آید پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد سالهاست که پوسیده ام آرام آرام عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم همه اندیشه کنان غرق در این پندارند این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت جواد نوروزی ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ او به تو میخندید و نمی دانستید سیب دزدیده شده خانه ی من بود که چید باغبان میان راه خورد زمین و شَل شده از راه رسید سیب را دست پسر دید و غضب آلود کرد نگاه خانه ی دندان زده ؛ افتاد به خاک ؛ من کشیدم آهی و میان خانه میلرزیدم ؛ نکند گاز زند بر تن من ولی انگار همه با هم رفتن به نظر آه من کرد اثر همه را فحش دادم و من خوشحالم که ، منِ کرمه بی زبان در سیب را ، آن زمان گاز نزد و سالهاست که در سیب دگر خانه ایی دارم شاد فکرم این است که ؛ نکند بار دگر قصه ی عشقِ بی پایانی ؛ خانه ی بیگناه دگری سوزاند و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که خدایا شکرت منه بدبختِ میان سیب را دفعه قبل گاز نزد :khak: :khak: شیخ المریض عمو حسین پیرزاد ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ شمام خودتونو یطوری جا کنید تو شعر و بنویسید
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم